گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هفدهم
.فصل هجدهم :دانشپژوهی - 1648-1715


I- بین الملل علوم

مشرب اروپا، خوب یا بد، اندک اندک از روح مافوق طبیعی به روح دنیوی، از الاهیات به علوم، و از امید به بهشت و ترس از دوزخ به طرحهایی برای توسعه دانش و ترقی و پیشرفت زندگی انسانی میگرایید. طبقات بالا، که به کامجویی و خوشگذرانی خود ادامه میدادند، با ایمان مذهبی مفید به حال توده های سیهروز و محروم از بهشت شجره و نسب مخالفتی نداشتند; با وجود این، حتی در میان این تعداد انگشت شمار ثروتمند، کسانی بودند که در علوم کار میکردند، به حل معادلات میپرداختند، در آزمایشگاه انگشتانشان را میسوزاندند، مواد شیمیایی را استنشاق میکردند، و یا با حیرت به ستارگان فزاینده چشم میدوختند. در پاریس خانمهای متجدد در جلسات درس شیمی لمری و آزمایشهای کالبدشناسی دو ورنه اجتماع میکردند; کنده لمری را به سالن کاملا انحصاری خود دعوت کرد، و لویی چهاردهم دو ورنه را برای کمک به ولیعهد در امر تحصیل برگزید. در انگلستان چارلز دوم یک “آزمایشگاه شیمی” خاص خودش داشت; بارونها، اسقفها و وکلای دادگستری به آزمایش میپرداختند; بانوان شیکپوش با درشکه هایشان به تماشای شگفتیهای نیروی مغناطیسی میآمدند; اولین، که به آزمایشهای فیزیک دست میزد، پیشنهاد کرد که موسسهای برای تحقیقات علمی تاسیس شود; پیپس، ضمن اشتغال به امور دریایی، با میکروسکوپ، تلمبه بادی، و چاقوی تشریح سختکوشانه کار میکرد و به ریاست انجمن سلطنتی نیز منصوب شد. دانشگاه ها در علایق جدید از مردم عقب مانده بودند، لیکن آکادمیهای خصوصی به پیشواز آن رفتند. گویا نخستین آنها آکادمی اسرار طبیعت در ناپل بود (1650); سپس آکادمیا دئی لینچئی در رم (1603) که گالیله به آن وابستگی داشت;بعد آکادمیا دل چیمنتو بود که شاگردانش، و یونانی و توریچلی، آن را در فلورانس بنیاد گذاشتند(1657). موسسه اخیر، بنا به اسمی

که داشت، به کارهای آزمایشی تخصیص یافت و شک دکارتی را اساس کار خود قرار داد; هیچ چیز از روی اعتقاد و ایمان پذیرفته نمیشد; هر مسئلهای، بدون در نظر گرفتن فرقه های مذهبی و فلسفه موجود، مورد تحقیق قرار میگرفت. عمر بعضی از این آکادمیها کوتاه بود، لیکن موقع مرگ جانشینانی به جای میگذاشتند. آکادمیهایی در شواینفورت (1652)، آلتدورف (1672)، و اوپسالا (1710) تاسیس یافتند; آکادمی برلین در سال 1700، پس از تقاضای سی ساله لایبنیتز، به وجود آمد; و ایجاد آکادمی سن پطرزبورگ (1724) در هم باید به حساب لایبنیتز بنویسیم. در فرانسه آکادمی علوم از جلسات (1631-1638) مرسن، روبروال، دزارگ، و دیگر دانشمندانی که در خانه پدر پاسکال در پاریس یا در سلول صومعهمانند مرسن تشکیل میشدند گسترش یافت. برنامهای “برای تکامل علم و هنر” و تحقیق درباره هر آنچه برای نسل بشر مفید یا آسایش بخش است” تنظیم کرد; و نیز تصمیم گرفت”دنیا را از آن خطاهای عمومی که از دیر باز به جای راستی قلمداد شدهاند بیاگاهاند”، لیکن به اعضایش توصیه کرد تا از بحث درباره مذهب و سیاست خودداری کنند. این آکادمی، در سال 1666، به فرمان همایونی و محلی در کتابخانه سلطنتی مفتخر شد: در ورسای هنوز هم تابلو بزرگی، اثر تستلن، وجود دارد که در آن لویی چهاردهم را در حال اعطای این فرمان به گروهی به ریاست کریستیان هویگنس و کلود پرو میبینیم.
همه بیست و یک عضو از دولت حقوق سالیانه و کمک هزینه میگرفتند; در حقیقت این آکادمی جزئی از دیگر ادارات دولتی به شمار میآمد. لویی مخصوصا به منجمان مهربانی میکرد. کاسینی را از ایتالیا، رومر را از دانمارک، و هویگنس را از هلند دعوت کرد و برای آنان رصدخانهای باشکوه بنا نهاد. هنگامی که هولیوس اهل دانتزیگ، که با مطالعاتی روی ماه تشخص یافته بود، کتابخانه ارزندهاش را در آتشسوزی از دست داد، شاه هدیه نفیسی برایش فرستاد تا زیان خود را جبران کند. لاپلاس بیشتر پیشرفتهای علمی را که در فرانسه حاصل شده بودند به حساب این آکادمی میگذاشت; لیکن اتکای آن به پادشاهی که با کلیسا پیوستگی نزدیک داشت موجب زیان دانش شد و انگلیسیها از آن پیشی گرفتند. از خصوصیات انگلستان این بود که آکادمیهای علمی در آنجا بنیادهای خصوصی بودند و فقط بر حسب اتفاق از دولت یاری میگرفتند. بنا به گفته جان والیس، وی در حدود سال 1645 در لندن با “تنی چند از افراد ارجمند، که در فلسفه طبیعی و دیگر علوم انسانی ... به ویژه فلسفه تجربی کاوش میکردند،” آشنا شد. آنها موافقت کردند که هفتهای یک بار یکدیگر را ببینند و درباره ریاضیات، نجوم، مغناطیس، دریانوردی، فیزیک، مکانیک، شیمی، گردش خون، و موضوعهایی از این قبیل بحث کنند. این مجمع، که بعدها آن را “کالج نامرئی” خواندند از “خانه سلیمان” در کتاب آتلانتیس نو، اثر بیکن، الهام گرفته بود. هنگامی که والیس به سمت استاد ریاضیات به آکسفرد آمد، این مجمع به دو گروه تقسیم شد: یکی جلسه خود را در اقامتگاه

رابرت بویل در دانشگاه تشکیل میداد، و دیگری در کالج گرشم در لندن; رن و اولین نخستین اعضای آنجا بودند. آشوبهای سیاسی بین زمان مرگ کرامول و بازگشت خاندان استوارت مانع تشکیل جلسات لندن میشدند، لیکن پس از به سلطنت رسیدن چارلز دوم، کارشان را از نو آغاز کردند; و در 15 ژوئیه 1662، پادشاه منشور رسمی همایونی را به “انجمن سلطنتی لندن برای کوشش در راه پیشرفت دانش طبیعی” اعطا کرد.
نودوهشت عضو اصلی آن را نه تنها دانشمندانی از قبیل بویل و هوک تشکیل میدادند، بلکه شاعرانی از قبیل درایدن و والر، رن معمار، اولین، چهارده لرد، و چندین اسقف نیز در میانشان بودند. در سالهای بین 1663-1686 در حدود سیصد عضو اضافی پذیرفته شدند. امتیاز طبقاتی وجود نداشت; دوکها و مردم طبقات پایین در این کار مهم، شانه به شانه هم، تشریک مساعی داشتند; و اعضای فقیر از پرداخت حق عضویت معاف بودند. لایبنیتز، که در سال 1673 به عضویت پذیرفته شده بود، انجمن سلطنتی را یکی از محترمترین مراجع فکری اروپا اعلام کرد. تامس سپرت در اوایل 1667 کتاب پر ارزش تاریخ انجمن سلطنتی خود را انتشار داد; وی نیز، با وجودی که به اسقفی راچیستر رسیده بود، از برکت نسیم بیکن که به انگلستان میوزید، به حرکت درآمد. بعضی از دانشمندان الاهی شکوه میکردند که موسسه جدید احترام به دانشگاه ها و کلیساها را از میان بر میدارد، لیکن میانهروی و حزم انجمن بزودی توانست مخالفت مذهبی را آرام کند. تجربیات شگفتانگیز آن موجب سرگرمی دربار و شخص شاه شده بودند، که وقتی شنید آن مجمع هوا را وزن میکند و در فکر پرواز مکانیکی است، خندید. سویفت در کتاب سفرنامه گالیور آن را به نام آکادمی بزرگ لا گادو، که اعضایش نقشه میریختند تا نور خورشید را از خیار بگیرند و خانه هایی بسازند که سقفشان روی زمین باشد، مورد طنز قرارداد; و سمیوئل باتلر، نویسنده هیودیبراس، گفت که چگونه گروهی از دانشمندان با کشف یک فیل در ماه به هیجان افتادند و سرانجام آشکار شد که موشی در تلسکوپ آنها بوده است. لیکن تحت توجهات همین انجمن سلطنتی بود که اولین دامپروری انگلستان را توسعه داد، سر ویلیام پتی دانش آمار را پایه گذارد; پزشکی و علوم انگلستان از دایره دانستنیهای کشورهای فرانسه یا آلمان آن روزگار نیز گذشتند; بویل تقریبا شیمی و فیزیک را به وجود آورد; وری گیاهشناسی، وودوارد زمینشناسی، و نیوتن نجوم را دگرگون کرد. انجمن در شیمی و فیزیک به هزاران تجربه و تحقیق دست زد; اجساد جانیان به دار آویخته رامی گرفت، تشریح میکرد، و به مطالعه درباره آنها میپرداخت; همچون مخزنی شده بود که گزارشات رسیده از پزشکان سراسر کشور را جمع میکرد; پیشرفتهای تکنولوژی را گرد میآورد; با تحقیقات بیرون از کشور نیز در تماس بود. پافشاری آن مجمع بر فرایندها و قوانین طبیعی موجب بیاعتباری موهومپرستی و آزار و تعقیب قانونی جادوگری شد.

در سال 1665 هنری اولدنبورگ، منشی آن، انتشار گزارشهای فلسفی انجمن سلطنتی را، که تا زمان ما نیز ادامه دارد، آغاز کرد. از کشورهای خارج مطالب و مقالاتی میخواست و آنها را دریافت میکرد; در شمار نخستین موسساتی بود که کشفیات مالپیگی و لیونهوک را انتشار دادند. اولدنبورگ در سال 1653 برای مذاکره پیمان بازرگانی از طرف شهرش، برمن، به انگلستان آمده بود. وی در آنجا ماند و با میلتن، هابز، نیوتن، و بویل آشنا شد; فعالانه با همه دانشمندان و فیلسوفان جهان مکاتبه میکرد. وی گفت که اعضای انجمن سلطنتی “وظیفهای بر همه جهانیان گماشتهاند”; و به اسپینوزا چنین نوشت:
ما مطمئن هستیم که صورت و کیفیت اشیا را از روی اصول مکانیک بهتر میتوان توضیح داد و اینکه مفاهیم طبیعت زاییده حرکت، شکل، ساختمان، و ترکیب مختلف همین چیزها هستند و نیازی نیست که برای فرار از جهالت به صورتهای غیرقابل توصیف و کیفیتهای پنهانی توسل جوییم.
از طریق همین گزارشهای فلسفی، ژورنال د ساوان، جورناله د لتراتی، و آکتا ارودیتوروم بود که دانشمندان و فضلای اروپایی توانستند از مرزهای ملی خود پا فراتر بگذارند، با کار و اکتشافات یکدیگر آشنا شوند، و در پهنه گسترده کارهای مهم و خلاق ارتشی متحد برای پیشرفت تشکیل دهند. آنان تقریبا غرقه در مطالعات و آزمایشها و تحقیقات خویش، و فارغ و جان به در برده از برخوردهای سیاسی، حرکت هنگهای ارتشی، غوغای عقاید جزمی، غبار مهآلود خرافات، و جاسوسان فضول سانسور مدنی یا کلیسایی، به پژوهش در متنها، لوله های آزمایش و میکروسکوپها پرداختند; کنجکاوانه مواد شیمیایی را به هم آمیختند; حجمها و نیروها را سنجیدند; معادلات و دیاگرامهایی طرح ریختند; به کندوکاو در چینه های زمین همت گماشتند; اسرار یاخته را به دقت وارسی کردند، و جنبش ستارگان را به روی نقشه آوردند تا آنکه کلیه حرکات ماده در نظام قانون جای گرفت و عظمت نامتناهی جهان گویی به پیشگوییهای اعجابانگیز ذهن آدمی گردن نهاد. فرما، پاسکال، روبروال، ماریوت، و پرو; کلیه اعضای خانواده کاسینی در فرانسه; خاندان برنویی در سویس; گریکه، لایبنیتز، چیرنهاوس و فارنهایت در آلمان; هویگنس و لیونهوک در هلند; ویویانی و توریچلی در ایتالیا; ستنو در دانمارک; جیمز و دیوید گرگوری در اسکاتلند; والیس، لیستر، بویل، هوک، فلمستد، هاله، و نیوتن در انگلستان اینان و بسیاری از دیگر دانشمندان در این دوره کوتاه تاریخ اروپا، از 1648 تا 1715، جداگانه و با یاری یکدیگر، در انزوا و در انجمن، هر شب و هر روز کار میکردند و در تلاش بودند تا ریاضیات، نجوم، زمینشناسی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، زیستشناسی، کالبدشناسی، و فیزیولوژی را، که میبایستی در دگرگونی قطعی روح عصر جدید کارگر افتند بسازند. اولدنبورگ، که دریافته بود علم حد و مرز نمیشناسد، و هرگز نمیپنداشت که ناسیونالیزم ممکن است علم را به ابزار هواخواهی و انقلابی خود تبدیل کند، در این همکاری الهامبخش نشانی از

یک زندگی بهتر میدید. وی به هویگنس نوشت: “امیدوارم که همه ملل، حتی آنان که تمدن کمتری دارند، یکدیگر را، به موقع، همچون دوست در آغوش بفشارند و چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی دست در دست یکدیگر تا جهالت را نابود کنند و فلسفه حقیقی و سودمند را حکمران سازند.” جهان هنوز امیدوار نیل بدین هدف است.